تنهاترین ترین تنها

عکس شعر مطلب

تا حالا شده دست عشقتتو تو دستای غریبه ببینی

 

بغض گلوتو فشار بده ولی فقط بتونی داد بزنی غریبه مواظب عشقم باش؟؟؟

 

تا حالا شده عشقت بگه دیگه نمیخوامت و با بی اعتنایی بخندی

 

ولی اشک تو چشات پر بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

 

تا حالا شده مجبور بشی دست سردتو تو دست یکی دیگه بزاری

 

که بهش هیچ حسی نداری تا فقط به یار بی معرفتت تابت کنی

 

اره منم میتونم..................


 


 

 


 
 

                         مُــعــجِــزـه يَــعـنــﮯ. . . .


تُــو בر خــيــالََـــت گـــاـهـﮯ

بــہ "مَــــن" فِـــكــر مـﮯ كُــنــﮯ. .. ...

 

                                          

                            
                                   

تو  + خاطراتت + چشمانت + دستانت + لبخندت + اشکت

چند نفر به یک نفر ؟


                                   

j5511_8ibr95cxhsicjtahlx5h.jpg

 

          هِي لَـعنَتــــــــــــــــي .....



              مُوَجّــه نيست روزهــــاي نَبـــودَنــَـت ...

 


ایـ ـن تـ ـب و لـ ـرزهـ ـا

تَمـ ـامـ ـش بَهـ ـانـ ـهـ اسـ ـت...!!

تـ ـا شـ ـایـ ـد لحظهـ ای دستـ ـت را بـ ـر پیشـ ـانیـ ـم بُگـ ـذاری

و حـ ـس کُنَم کـ ـهـ مالـ ـک تمـ ـام دنیـ ـا هستـ ـم..!!

 

      

 



دَر چِشـمانَم تَنهـ ـاییَم را

دَر دِلَم دِلتَنگیَم را

دَر سُکُوتَم حَرفهـ ـای نَگُفتِهـ ام را

دَر لَبخَندَم غُصهـ هـ ـایَم را پِنهـ ـان میکُنَم

چهـ خُردسال اَست سـ ـاده مینگَرد سـ ـاده میخَندَد

دِلَم از تَبار دیـ ـوارهـ ـای کاهگِلیـسـ ـت

سـ ـاده مـ ـی افتـ ـد سـ ـاده میشکَنـ ـد سـ ـاده میـ ـمیـ ـرد....!!

 

 


 

 


چشامو وقـتی تو بهشــــون نگاه میکنــــی دوستـــــــ دارمــــــ،

اسممو وقتـــــی دوســــتـــــ دارمــــ کـــــــ ــه تو صداشــــــ میکنی،

قلبمو وقتی دوست دارمــــ که تو دوســــش داشـــــتــــ ــه باشی،

زندگیمــــــ رو وقتی دوستــــــ دارمــــ که تو توشــ هســــــتی . .
 


کاش مے فهمیدی , جهانم بی تو الف ندارد

 


ای عشق مدد کن که به سامان برسیم

چون مزرعه تشنه به  باران برسیم

یا من برسم به یار یا یار به من

یا هردو بمیریم و به پایان برسیم

 


فکر کردن به تو کارشب و روز من شده ، بس که حالم گرفته است

چشمانم غرق در اشکهایم شده ….

دیگر گذشت ، تو کار خودت را کردی ، دلم را شکستی و رفتی ….

همه چیز گذشت و تمام شد ، این رویاهای من با تو بود که تباه شد…


 


یک نفر...

یک جایی...

تمام رویاهایش لبخند توست

احساس میکنه که زندگی واقعا با ارزشه...

پس هر وقت احساس تنهایی کردی

این حقیقت رو به یاد داشته باش که

یک نفر ...

یک جایی...

در حال فکر کردن به توست


 


حالا که نیستی پیشه من دیگه به خواب من نیا

دیگه نیا به دیدنم زجرم نده تو رو خدا

دیگه به فکر من نباش یه جور با دردلم راه میام

این عکستو فقط نگیر،از تو همینت مونده برام

حالا که میری گله من برام تو دست تکون نده

رقیب من کنارته اونو به من نشون نده

میدونم بازیچه شدم برو نوازشم نکن

اشکی نمونده تو چشمام اینقدر بی ارزشم نکن

نیاز به بی محلی نیست،من می دونم باید برم

هر آمدی رفتی داره،منم یه روز باید برم

تو که نیستی ببینی چی به روز من میاد

واسه تو فرقی نداره،کی سراغ من میاد

تو فقط می خوای که من رو دلم پا بذارم

میرم اما میدنم قلبمو اینجا میذارم

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...


 


آبی آسمان را دوست دارم چون رنگ با تو بودن است

سرخی خون را دوست دارم چون پیوند دهنده ی دل هاست

اشک را دوست دارم چون برای تو جاری است

خنده را دوست دارم چون لبانت را زیبا می کند

صبح را دوست دارم چون طلوعی دوباره است

غروب را دوست دارم چون تو رو به یادم می آورد

شب را دوست دارم چون سکوت در آن معنا شده است

شمع را دوست دارم چون برای معشوق قطره قطره آب می شود

پروانه را دوست دارم چون به دنبال روشنایی است

زندگی را دوست داشتم چون با تو آشنا شدم

اما افسوس حالا....

 

 


و اينك باران

بر لبهء پنجرهء احساسم مي نشيند

و چشمانم را نوازش مي دهد

تا شايد از لحظه هاي دلتنگي عبور كنم


 


خدانگهدار عزیزم

دارم میرم از این دیار اینجا کسی منو نخواست

تو هم منو تنها بذار

دوستم نداشتی اما من دوستت داشتم خیلی زیاد

می رم ولی اینو بدون فقط تویی دلیل بودنم

می رم ولی نذار که من از داغ عشقت بسوزم

شاید تو اوج بی کسی با عکست آروم بگیرم

 


 


رفتی و خاطره های تو نشسته تو خیالم

بی تو من اسیر دست ارزو های محالم

یاد من نبودی اما من به یاد تو شکستم

غیر تو که دوری از من دل به هیچ کسی نبستم

 


 


اون منم که عاشقونه شعر چشماتو میگفتم...

هنوزم خیس میشه چشمام وقتی یاد تو می افتم...

هنوزم میای تو خوابم تو شبای پر ستاره...

هنوزم میگم خدایا کاشکی برگرده دوباره...


 


کمی تا قسمتی ابریست چشمان تو انگاری

سوارانی که در راهنه می گویند می باری

تو را چون لحظه های افتابی دوست می دارم

مبادا شعله هایم را به دست باد بسپاری

مبادا بعد از ان دیدار خیس و رویایی

مرا در حسرت چشمان ناز خویش بگذاری

هوا سرد است ونحش صبح روی جاده می رقصد

عطش دارم بگو : کی بر دلم یک ریزه میباری

 


 


امـــروز مهربانـے رو از کودکے یادگرفتم کـــه آخریـــن دونه ے پفکشــو
بهمـ داد و گفـــت : تــو بخــور من پفـــک دوســـت ندارم
 
 

 




نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ چهار شنبه 10 مهر 1392 ] [ 20:47 ] [ کفایت ] [ ]